«أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ»

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ‏ * رَبِّ اشْرَحْ لی‏ صَدْری * وَ یَسِّرْ لی‏ أَمْریَ * وَ احْللْ عُقْدَهً مِنْ لِسانی‏ * یَفْقَهُوا قَوْلی[۱]‏».

«الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمینَ وَ الصّلَاهُ عَلَی خَاتَمِ الْمُرْسَلِینَ طَبِیبِنا حَبیِبنَا شَفِیعِ ذُنوبِنَا أَبِی الْقَاسِمِ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الْمَعْصُومِینَ سِیَّمَا الْحُجَّهُ بَقِیَّهِ اللهِ فِی الْعَالَمِینَ عَجَّلَ اللهُ فَرَجَهُ وَ رَزَقَنَا اللهُ صُحبَتَهُ وَ اللَّعْنُ عَلَی أَعْدَائِهِمْ أَجْمَعِینَ إلی یوم الدّین».

تَوجّه به نَحوه‌ی پَرواز پَرندگان انسان را به مُتوجّه قدرت حق‌تعالی می‌کند

این آیات سوره‌ی مبارکه‌ی مُلک مَشحون است از بیدارباش، تذکّر، غالباً اِنذار و هُشدار به کسانی که رُبوبیّت خداوند را قبول ندارند و قائل به اَرباب هستند. این آیات توأم با توجّه به توحیدِ اَفعالی پروردگار متعال است که اگر کسی دقّت کند می‌بیند که یک اراده هست، یک فاعل هست. آدم در ظاهر می‌بیند کبوتری پَرواز می‌کند، شاهینی در آسمان دلِ فَضا را می‌شِکند و پیش می‌رود، یک گُنجشکی پَرپَر می‌زند و با فاصله‌ی زمین حرکت می‌کند و مَقاصد خودش را تَعقیب می‌کند. هیچ‌کسی در ذهنش نمی‌آید که این چه شده است با این‌که زمین جاذبه دارد، این موجود هم سنگین است و جسم هم هست و باید بیُفتد، ولی نمی‌اُفتد. خداوند متعال هم به این جلوه‌های حکمت و قدرت خودش تَوجّه می‌دهد. توجّه به پَرندگان خودش یک کلاسی است، یک روزَنه‌ی مَعرفتی است. اَنواع پَرندگانی که خداوند متعال آفریده است، تَنوّعی که در پَرواز دارند، تَنوّعی که در اُمور دیگر دارند، خداوند این چیزی که برای ما عادی است را برای ما به صورت درس درمی‌آورد تا ما بخوانیم و حقیقتِ آن را بفَهمیم. بعد هم با مُطالعه و دقّتی که در پَرواز آن‌ها می‌کنیم، می‌بینیم که کُننده کسی دیگر است. هم آن که سَفیف دارد، هم آن که قَبض دارد، هیچ‌کُدام خودشان نیستند. «مَا یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمَنُ[۲]»؛ این اِمساک یک اِستشعاری هم به جاذبه‌ی زمین دارد که به طور طَبیعی نباید این‌ها در آسمان بمانند؛ باید بیُفتند. مَعلوم می‌شود یک نیرویی اِمساک کرده است، این‌ها را نگاه داشته است. این چه نیرویی است؟ حالا بگویید که زمین جاذبه‌اش هم برای خودش نیست؛ ولی این چیزی که در مُقابل آن جاذبه آن بالا قرار می‌گیرد، بدون مُمسک اِمکان ندارد خود به خود بتواند در آن بالا مُدّت مَدیدی در پَرواز باشد و فَراز و نَشیب را طِی بکند و به زمین نیُفتد. این از آن نکات ظریفی است که خداوند متعال خوشش می‌آید که بندگانش به ظاهر موجودات بَسنده نکنند؛ بلکه اهل نظر باشند. کَما این‌که در مورد موجودات اَجرام کیهانی خداوند متعال فرمود: «فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَى مِنْ فُطُورٍ * ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ[۳]»؛ آن‌جا ستارگان، اَجرام باعظمت یک وَضعی دارند؛ ولی همین پَرنده‌هایی که شما به خودتان نزدیک می‌بینید، خودِ این‌ها هم آیات خداوند هستند، جلوه‌های قُدرت خداوند و حکمت پروردگار متعال هستند. «مَا یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمَنُ»؛ این رَحمت عامّ پروردگار متعال همه‌ی عالَم را تَدبیر می‌کند، اداره می‌کند و یکی از مَصادیق آن هم این پَرنده‌هایی است که در آسمان بالای سر شما برخلاف نیروی جاذبه‌ی زمین می‌توانند در آن‌جا پَرواز کنند. خداوند می‌خواهد خودش را نشان بدهد. خداوند این‌ها را آفریده است که وقتی ما به این‌ها نگاه کردیم، این‌ها آیینه‌ی ما باشند و ما یار را ببینیم و به آن حقیقت دل بدهیم. خداوند متعال با این جلوه‌های جَمالش و با هدایت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) و قرآنش که فکر ما و دلِ ما را مُتوجّه می‌کند، مَنظور این است که نعمت‌های خداوند را ببینیم و این نعمت برای انسان «هَلْ جَزَاءُ الْإِحْسَانِ إِلَّا الْإِحْسَانُ[۴]» است، محبّت می‌آورد. تذکّر به آلاء الله، نعَم الله، اَسباب مَعرفت و محبّت حضرت حقّ (سبحانه و تعالی) است.

کسانی که مُنکر رُبوبیّت حق‌تعالی هستند، با لِجاجت مسیر اشتباه‌ خود را برگزیده‌اند

در آیات بعدی خداوند متعال دیگر با این‌ها مُخاطبه ندارد؛ گویا دیگر از این‌ها اِعراض کرده است و به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دستور می‌‌دهد که تو بگو. این بگوها شروع می‌شود. «أَمَّنْ هَذَا الَّذِی هُوَ جُنْدٌ لَکُمْ یَنْصُرُکُمْ مِنْ دُونِ الرَّحْمَنِ إِنِ الْکَافِرُونَ إِلَّا فِی غُرُورٍ * أَمَّنْ هَذَا الَّذِی یَرْزُقُکُمْ إِنْ أَمْسَکَ رِزْقَهُ بَلْ لَجُّوا فِی عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ[۵]»؛ این لَجَّ که ما لِجاجت می‌گوییم، اصلِ لُغتش مُلازمت است. این حدیث شریف هم که خیلی حدیث دلنشین و مَشهور هم هست که فرمود: «مَنِ اسْتَدامَ قَرْعَ البابِ وَ لَجَّ وَلَجَ[۶]». این مُلازمت است. کسی دَرب می‌زند و برمی‌گردد، ولی دَرب که باز نشده است، نمی‌ایستد. ولی کسی می‌داند که صاحبخانه دوست دارد. وجود نازنین پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) خودشان برای شفاعت آن کَنیز تَشریف بُردند و دَرب زدند. یک‌ مَرتبه، دو مَرتبه و سه مرَتبه ولی جواب ندادند. بعد آمدند و حضرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: چرا جواب ندادی؟ عَرض کرد: می‌خواستم صدای شما را بیشتر بشنوم. این در مُحبّ و مَحبوب همین‌جور است. گاهی جواب نمی‌دهند تا آدم بیشتر دل بدهد و آن عَطش واقعی خودش را اِبراز بکند. آدم لَجوج دست برنمی‌دارد؛ مُلازم آن کارش هست و با سِماجت خودش مسیر بَد خودش را رَها نمی‌کند. این‌هایی که مُنکر رُبوبیّت هستند، مُلازم مسیر اِنکار هستند و دَست‌بَردار هم نیستند و در عُتُو و سرکِشی هستند و نُفور دارند، گُریز از حقّ دارند.

گناهان انسان حجاب اوست و مانعِ دیدِ او خواهد شد

«أَفَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ[۷]»؛ حالا مُفسّرین بزرگوار چهار بیماری را از این آیات که مانع هدایت هست، برجسته کرده‌اند. در یک‌جا فرمود: «فِی غُرُورٍ»؛ فرمود: «لَجُّوا فِی عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ»؛ «غُرور» خودفَریبی، «لَجُّوا» مُلازمت با آن اَنانیّت و اِنحرافی که دارد، دست‌بَرنداشتن است. «عُتُوٍّ» سرکِشی است، «نُفُورٍ» هم حق‌گُریزی است. این چهار چیز عواملی هستند که بَشر را به بَدبختی می‌کِشانند و موجب اِنحراف از طَریق سعادت می‌شوند. حالا خداوند متعال صحنه‌های عبرت و مَعرفت بیشتر را در حالات انسان‌ها به رُخ بَندگانی که در کلاس وَحی آمده‌اند می‌کِشد تا تَوجّه کنند. «أَفَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا عَلَى صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ»؛ کسی که در حرکتش، در سِیرش اطراف را نمی‌بیند. «مُکِبًّا عَلَى وَجْهِهِ» سه گونه مَعنی شده است: یکی این‌که افرادی نِقاب و پَرده‌ای در مُقابل چشم‌شان می‌اندازند و همین‌جور می‌روند. «مُکِبّ» را گفتند با حجاب و با پَرده حرکت کردن است. دوّم کسی است که «چشم باز و گوش باز و این عَمی»؛ با این‌که چشمش باز است، مسیر را نگاه نمی‌کند. سرش را پایین انداخته است که حال جلویش چاه است؟ دَرنده است؟ آتش است؟ این‌ها را نمی‌بیند. نمی‌خواهد ببیند، نگاه نمی‌کند. با این‌که خداوند چشم داده است که آدم نگاه بکند، ولی نگاه نمی‌کند. سرش را پایین انداخته است و افرادش را مورد تَوجّه قرار نمی‌دهد. وَجه سوّم هم این است که «مُکِبّ» یعنی به رو اُفتاده است و با سینه و شکم در حال حرکت کردن است. هر سه وَجه هم در رساندن مَعنا کفایت می‌کند. هم کسی که خداوند به او چشم داده است جلوی چشمش حائل قرار می‌دهد، گناهان انسان حجاب است و مانع دیدنِ حقیقت است. تَوهُّمات، پیش‌ذهنیّت‌ها حجاب‌هایی است که جلوی چشم دل را می‌گیرد. همان‌گونه که اگر در مُقابل چشم ظاهری پَرده‌ای باشد، چشم انسان را به مَقصد نمی‌رساند و دید ندارد، انسان مَحجوب در مقام دیدن حقیقت هم همین‌گونه است. هم انسانی که با داشتن قُوّه‌ی عاقله، با داشتن قدرت تَمیز نمی‌خواهد ببیند، مُقایسه کند. به آن چیزی که تَعلُّق دارد چَسبیده است و گویا غیر از او نمی‌بیند. فردی که غیر از خودش را نمی‌بیند، این مانند کسی است که راه می‌رود، ولی مسیر را نمی‌بیند. فقط خودش را می‌بیند، جلوی پایش را می‌بیند. یا حجاب‌هایی مانند حجاب غُرور، حجاب نُفور، حجاب عُتُو، حجاب حَسَد و اَنواع حجاب‌های دیگر انسان را از رسیدن به مَقصد بازمی‌دارد. و نکته‌ی دیگر این است کسانی که دل به دنیا داده‌اند و زمینی هستند، این‌ها مُستوی نیستند، این‌ها قَد بَرافراشته نیستند، این‌ها بلندقامت نیستند، راست‌قامت نیستند. آدمی که تَعلُّقات زمینی دارد، او از زمین فاصله نمی‌گیرد. اگر حرکت هم می‌خواهد بکند، به زمین چَسبیده است و کسی که بر روی زمین اُفتاده است و سر بلند نمی‌کند، این نمی‌تواند راه و چاه را تَشخیص بدهد. لذا هر سه هم از نظر رساندن مَعنا بسیار بَلیغ هستند و هم برای انسان یک هُشداری است. اگر آدم تَوجّه کند خوب می‌فَهمد این آدم‌های خودپَرست و دنیاپَرست اصلاً تَوجّه به واقعیّات ندارند. خودبینی نمی‌گذارد آدم دیگری را ببیند. در مَصالح خود مَحصور بودن، چشم از مَنافع و مَصالح دیگران بَستن مانند آدمی است که نمی‌خواهد چشمش را به اطراف بیندازد. فقط یک نُقطه را نگاه می‌کند و لذا در خطر سُقوط قرار دارد. و کسانی هم که حجاب‌های جَوارحی یا حجاب‌های جَوانحی دارند، این‌ها هم در راه‌رفتن جلویشان مَسدود است و نمی‌توانند ببینند. در سوره‌ی مبارکه‌ی یس مقداری هُشدار شدیدتر است؛ «وَ جَعَلْنَا مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَدًّا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ[۸]»؛ اصلاً در جلو و اطراف این‌ها دیوار کشیده شده است و آن طرف دیوار را نمی‌بینند. آدمی که به اَمیال نَفسانی خودش مُنغَمر شده است، ذوب شده است، این‌ها هرکُدام یک دیوار است، یک حجاب است و انسان نمی‌تواند حقّ را ببیند، نمی‌تواند انصاف داشته باشد، نمی‌تواند دیگری را ببیند تا برای او حَقّی فَرض بکند. «أَفَمَنْ یَمْشِی مُکِبًّا عَلَى وَجْهِهِ أَهْدَى أَمَّنْ یَمْشِی سَوِیًّا»؛ سَوّی کسی است که راست‌قامت است و قَد براَفراشته است و مُتعادل حرکت می‌کند. آدمی که مُتعادل است، نگاه می‌کند، افراط و تَفریط را می‌بیند و حَدّ وسط را انتخاب می‌کند. «الْیَمِینُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّهٌ وَ الطَّرِیقُ الْوُسْطَى هِیَ الْجَادَّهُ[۹]»؛ لذا خودش را از حرکت به یَمین و یَسار نگاه می‌دارد، در جاده‌ی حقیقت پیش می‌رود تا به مَقصد برسد.

اراده‌ی الهی مُدیریت ماده را در عالَم بر عُهده می‌گیرد

«قُلْ هُوَ الَّذِی»؛ خداوند متعال در این‌جا شش مورد «قُلْ» به پیامبرش دستور داده است که او بگوید. «قُلْ هُوَ الَّذِی»؛ بعد از این عِبرت‌ها و بِشارت‌هایی که آیات گذشته داشت، حالا پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در مسیر هدایت خودش مأمور می‌شود که بگوید، مُعلّمی بکند. «قُلْ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئِدَهَ قَلِیلًا مَا تَشْکُرُونَ[۱۰]»؛ حبیبِ من! بگو، پَرده را کنار بزن، حقیقت را برای این‌ها بازگُو کُن. «هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ»؛ انشاء را نوشته‌اند: «إحداثُ الشِّیء إبتِدائاً وَ تَربیَتاً وَ لَیْسَ الإنْشاءُ مُجرَّدُ خَلْقَه کَیْفَ ما کانْ‌ بَلْ خَلْقُهُ وَ إحداثُهُ مِنْ دونِ سابِقَهٍ فِی مادَّهِ»؛ بعد این آیه‌ی کریمه‌ی سوره‌ی مؤمنون را شاهد می‌آورند. آن‌جایی که شیء سابقه‌ی مادی ندارد؛ بلکه انشاء الهی است، ایجاد الهی است، اِبداع الهی است که بدون سابقه‌ی مادی است. خداوند متعال در تَطوُّرات خلقت فرمود: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَهٍ مِنْ طِینٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَهً فِی قَرَارٍ مَکِینٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً[۱۱]»؛ این‌ها مَراحل را مَطرح می‌کند. به یک‌جایی می‌رسد که ریشه در این‌ها ندارد. آن یک‌چیز دیگری است که عالَم اَمر است. «إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ[۱۲]»؛ به آن‌جا که می‌رسد، می‌فرماید: «ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ[۱۳]»؛ مسأله‌ی تَجرُّد، مسأله‌ی‌ روح سابقه‌ای در عالَم ماده ندارد. این از این‌ها نیست؛ بلکه اراده‌ی الهی است که در بِستر ماده قرار می‌گیرد، مُدیریت ماده را به عُهده می‌گیرد؛ ولی مُلازمت آفرینشی ندارد؛ «أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ». انشاء همین‌جور که در لُغت بیان شده است، انشاء این‌طور است که با ماده تَلازُمی ندارد. «مِنْ دونِ سابِقَهٍ فِی مادَّهِ کَما أشارَ إلَیهِ فِی قُولِهِ[۱۴]»؛ این عبارت عبارتِ «المیزان» هست.

سه نعمتی که برای تَکامُل انسان در مسیر کَمال در اختیار او قرار گرفته است

«قُلْ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئِدَهَ قَلِیلًا مَا تَشْکُرُونَ»؛ این «أَنْشَأَکُمْ» با تَوجّه به اِستعمال کلمه‌ی انشاء مَعلوم می‌شود بدنِ ما، ما نیستیم. آن چیزی که انشاء شده است خَلق دیگری است که خداوند متعال در تَخاطُب ما را آن مُعرّفی می‌کند. «هُوَ الَّذِی»؛ باز این از لَطائفی است که خداوند متعال اسم الله یا اَسماء دیگر را به کار نبُرده است؛ ما را به ذات و هُویّت حقّ (سبحانه و تعالی) مُتوجّه می‌کند. «قُلْ هُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئِدَهَ قَلِیلًا مَا تَشْکُرُونَ»؛ خداوند شما را انشاء کرد. آن چیزی که حقیقتِ شماست، آن خَلق آخَر است که خداوند متعال اِبداع کرد، انشاء فرمود و سه نعمت به شما عَطا کرد. این حرف «لام» هم لامِ اِنتفاع می‌تواند باشد و هم لامِ اختصاص می‌تواند باشد. «وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئِدَهَ»؛ شما را انشاء کرد و سه نعمت به شما داد. این اِمتنان الهی است. اوّل سَمع است، دوّم بَصر است و سوّم اَفئده است. سَمع را فیزیولوژیست‌ها که به وضعیّت تَکوین جَنین دقّت می‌کنند، این‌ها می‌گویند: اوّلین عُضوی که در جَنین راه می‌اُفتد سَمع است. سَمع بر سایر حَواس تَقدُّم دارد. خداوند متعال هم این را مُقدّم داشته است. حالا بگویید که این جُزء مُعجزات علمی قرآن کریم است. «جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ»؛ سَمع یا به آن اعتباری که زودتر به کار می‌اُفتد و یا نه، سَمع در کَسب مَعلومات وَسیع‌تر از بَصر است. انسان از طَریق گوش اُستاد می‌گوید، مادر گفته است، پدر گفته است، در مُحیط شنیده است. انسان نوعاً رَهاورد گوشی و سَمعی‌اش غَلبه دارد بر مُطالعات علمی و اَمثال این‌ها. و به علاوه یک نوع قَبول در سَمع هست؛ لذا مهمّ است. «جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئِدَهَ»؛ خداوند متعال سه مَجرای برای تَکامُل شما در مسیر مَعرفت، در مسیر هدایت، در مسیر کَمال قرار داده است که مَجرای سَمع و بَصر مسیر است، بِستر است و فُؤاد قدرت تَحلیل این مَوادّ خامی است که در درون انسان ارسال می‌شود. گوش مُخابره می‌کند، چشم مُخابره می‌کند، این خبرهای رسیده را فُؤاد و اَفئده هست که جَمع‌بَندی می‌کند. مُفردات را در کنار هم قرار می‌دهد و از مَعلومات می‌تواند به یک مَجهولات جدید برسد. «الفِکْرُ حَرَکَهٌ إلَی المَبادِی[۱۵]»؛ مَبادی هم همین گوش و چشم هستند؛ رَهاورد گوش و چشم هستند. این‌ها چیز بَدیهی و حِسّی است. آدم برخورد می‌کند و در ذهنش جای می‌گیرد، نَقش می‌بَندد. اما در مورد «الْأَفْئِدَهَ» این آن قدرت مهمّی است که خداوند متعال به بَشر داده است و از او خواسته است که تَعقُّل بکند، تفکّر بکند، تدبُّر بکند. این تَحلیل، این جَمع‌بَندی، این اِستنتاج، این تَمیزِ غلط و درست کار فُؤاد هست. لذا خداوند متعال هم این سه را تَذکّر داده است که ما نَقش آن را مورد تَوجّه قرار بدهیم و هم این را در جای خودش به کار ببَریم. اوّلاً اگر خداوند به ما گوش داده است، خداوند به ما چشم داده است، باید این‌ها را در مَناطق مَمنوعه‌ی الهی نگذاریم آلوده بشوند و آن نعمت تبدیل به نِقمت بشود. این نگاه‌داشتن گوش و چشم از مَضارّ و از مَعاصی اوّلین قَدم در استفاده‌ی درست از نعمت است. دوّم این‌که سَمع و بَصر را به شما داده‌ایم تا شما جَهل‌تان را به علم تبدیل کنید؛ نَقص‌تان را به کَمال تبدیل کنید؛ اضطراب‌تان را به آرامش تبدیل کنید؛ مَحدودیّت وجودی خودتان را با این وسیله بَسط بدهید. پس هم جَهات مَنفی چشم و گوش را و هم جهات ایجابی‌اش را در استفاده‌ی درست از این‌ها باید ما مَلحوظ قرار بدهیم. «وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصَارَ وَ الْأَفْئِدَهَ»؛ چون مُخاطب جَمع است، لذا اَبصار و اَفئده هم جَمع آمده است. سَمع هم جنس است.

زمین خانه‌ی مُوقّت انسان است

«قُلْ هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ[۱۶]»؛ اوّل انشاء را فرمود، خداوند متعال رَهاورد عالَم اَمر را به ما فَهماند، ما را مُتوجّه کرد، مُتذکّر کرد؛ دوّم «ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ[۱۷]»؛ خداوند متعال شما را در زمین خَلق کرد. شما خلقت زمینی دارید، ولی مُتوجّه باشید که در زمین نمی‌مانید. این زمین برای شما بِستر است، این زمین برای شما وسیله است، این زمین برای شما مَرکَب است، برای شما مَهد است. باید از این‌جا برگردید؛ «إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ». هم خلقت زمینی دارید و می‌توانید از زمین استفاده کنید. حالا اگر خلقت زمینی نداشتیم، جسم نداشتیم، جَوارح نداشتیم، ما نمی‌توانستیم از زمین استفاده کنیم؛ زمین نمی‌توانست برای ما تأمین‌کُننده‌ی اُموری باشد که به دَرد ما می‌خورد. اما خداوند ما را مَعجونی آفرید. هم انشاء کرد و روح به ما داد و هم با ذَرع خود به ما جسم داد و این برای این است که ما از زمین استفاده کنیم و از اوّل هم عنایت الهی شامل شده است که به گوش ما برساند که زمین برای کسی نمی‌ماند و کسی در زمین نمی‌ماند. «کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ[۱۸]»؛ هرکسی که بر روی زمین آمده است، زمین خانه‌ی کسی نیست. همه مُوقّت هستند، همه از این زمین عُبور می‌کنند و خانه‌شان جای دیگری است. از همان‌جایی که آمده‌ایم باید به همان‌جا برگردیم. «قُلْ هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ»؛ در مورد «ذَرَأَ» هم «الذرء الخلق[۱۹]». «ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ» یعنی «خلقهم متعلقین بالأرض فلا یتم لهم کمالهم إلا بأعمال متعلقه بالماده الأرضیه بما زینها الله تعالى بما تنجذب إلیه النفس الإنسانیه فی حیاتها المعجله[۲۰]»؛ این برای چه بوده است؟ تا مَصالح خودش را تأمین کند و از این‌جا با دست پُر عُبور بکند. «ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ»؛ خداوند متعال خلقت شما را در ارتباط با زمین قرار داد. مَعلوم می‌شود که باید حداکثر استفاده را از این زمین کرد. «وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ»؛ آمده‌اید، مُسافر هستید. زمین خانه‌ی مُوقّت شماست؛ کارهایتان را بکنید و از این‌جا بروید. «وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ»؛ ضِمن این‌که خداوند متعال تَجلیّات مَبدأیی را برای ما بیان می‌کند، ولی مَعاد را هم به رُخ ما می‌کِشد و ما را مُتنبّه می‌کند به مُوقّتی‌بودنِ این‌جا، گُذرابودنِ این‌جا، پُل‌بودنِ این‌جا و مَقصدبودنِ عالَم آخرت؛ «وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ».

یکی از حکمت‌های نامُشخّص بودنِ زمان قیامت

«وَ یَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ[۲۱]»؛ هرکسی می‌خواهد با سؤالاتی اِبهامات خودش را برطرف کند؛ ولی گاهی سؤال، شانه از زیرِ بار مَسئولیت خالی‌کردن است. «لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْیَاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ[۲۲]»؛ این «مَتَى هَذَا الْوَعْدُ» از آن سؤال‌هاست. این بُعد اِستنکاری دارد؛ «یَقُولُونَ مَتَى هَذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ». خداوند متعال باز پیامبرش را مأمور می‌کند «قُلْ»؛ این چندُمین «قُلْ» است؟ سوّمین «قُلْ» است. «قُلْ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَ إِنَّمَا أَنَا نَذِیرٌ مُبِینٌ[۲۳]»؛ کسی آمد و به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) عَرضه داشت: یا رسول الله! قیامت چه زمانی هست؟ فرمودند: چه کار داری که قیامت چه زمانی است؛ برای قیامت چه آماده کرده‌ای؟ مهمّ این است که بارِ خودت را برای آن‌جا بَسته باشی. فَرق نمی‌کند چه زمانی هست و چه زمانی نیست. اگر قیامت مُشخّص می‌شد، یکی از دو ایراد را داشت: آن‌هایی که می‌دانستند چه زمانی هست چه بَسا خودشان را مُلجأ و مُضطرّ می‌دانستند؛ یا نه، کسانی که بُوالهَوس بودند و می‌خواستند هرچه دلشان می‌خواهد بکنند، آن‌ها هم مُکابره‌شان شدیدتر بود. ولی مُبهم‌بودنِ آن به هر دو یک فُرصتی داده است که آن‌هایی که مُعتقد هستند، با این‌که نمی‌دانند چه زمانی است، در عینِ حال خداتَرس و آخرت‌تَرس هستند، اَجر بیشتری می‌بَرند. آن‌هایی هم که مُکابره‌ می‌کنند، آن‌ها هم گرفتار شَقاوت خودشان می‌شوند.

این مقدار را در این فُرصت از مَحضر دوستانمان استفاده کنیم ان‌شاءالله تعالی.

صلواتی مَرحمت بفرمایید.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم

دعای پایان جلسه

خدایا! به آبروی محمّد و آل محمّد (سلام الله علیهم اجمعین) قَسمت می‌دهیم امام زمان‌مان (ارواحنا فداه) را برسان.

خدایا! سلام و عَرض نیاز و احتیاج ما را به مَحضر ایشان اِبلاغ بفرما.

خدایا! به تَقرُّب حضرت زهرا (سلام الله علیها) قَسمت می‌دهیم قلب مُبارک حضرت حُجّت (ارواحنا فداه) را به ما مَعطوف بدار.

خدایا! از بَرکات وجودی ایشان در هدایت ما، در عاقبت بخیری ما، در بَرکت عُمرمان، کارمان، حرف‌مان مَعطوف بفرما.

الها! پروردگارا! سایه‌ی پُر بَرکت رهبرمان را با نورانیّت، با کفایت، با کرامت، با نشاط، با نُفوذ بین‌المللی مُستدام بدار.

خدایا! شیعیان حضرت امیرالمؤمنین (علیه السلام) را در اَقطار عالَم دشمن‌شاد نکُن.

خدایا! دشمنان اهل‌بیت (سلام الله علیهم اجمعین) و شیعیانشان را نابود بفرما.

خدایا! زَوال صهیونیست‌ها را تَسریع بفرما.

خدایا! آوارگان لُبنان و غَزّه را به سامان برسان.

خدایا! بیماران عُمومی، مَجروحین در این دو مَنطقه را عافیت کامل عنایت بفرما.

خدایا! گِره‌هایمان را باز کُن.

خدایا! نگرانی‌هایمان را رَفع کُن.

خدایا! رضایت خود را همیشه شامل حال ما بگردان.

خدایا! گذشتگان‌مان، مَشایخ‌مان و اَسلاف‌مان همگی را با پیامبر اکرم و آل ایشان (سلام الله علیهم اجمعین) مَحشور بفرما.

نکاتی در ارتباط با مرحوم علّامه طباطبایی (رضوان الله علیه)

مرحوم آقای «طباطبایی» (اعلی الله مقامه الشریف) که حالا چند شب پیش توفیقی بود چند جُمله‌ای در مورد ایشان صحبت کردیم، ولی یکی از دوستان خواستند جلسه مُتبرّک بشود. مرحوم علّامه (رضوان الله تعالی علیه) خودشان را فدای قرآن کردند. زمینه‌ی فقاهت و مَرجعیّت از هر جَهت برایشان تأمین بود. مرحوم آقای «خویی» (رضوان الله علیه) ایشان در مورد آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) این عبارت را به کار بُرده بودند که آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) خودشان را برای قرآن تَضحیه کرد، خودش را قُربانی قرآن کرد. و طوبی لَه! آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) یافته بود. بعضی‌ها او را تالی‌تِلو امام زمان (ارواحنا فداه) می‌دانند و می‌گویند به مرحله‌ی کَمال و قُلّه رسیده بود. یکی از شَواهد آن هم این است که از بهشت عُبور کرد. سِیری که اُستادشان برایشان پیش‌بینی کرده بودند، گفته بود: در این عُروج و مِعراج یکی از ایستگاه‌ها بهشت است؛ نکند در آن‌جا مُعطّل بشوید! از ایشان پُرسیده بودند: در عُمرتان شده است که دلتان به یک چیزی خیلی بسوزد؟ گفته بود: بله. فرموده بودند: بهشت که خداوند متعال ما را وارد کرد، حوری‌ها دور ما را گرفتند. هرکُدام جامی و محبّتی داشتند. خیلی التماس داشتند که ما یک نگاهی به آن‌ها بکنیم و من تَوجّه نکردم و گویا این‌ها نااُمید و اَفسُرده شدند. اِجمالاً این‌که آدم بتواند از بهشت عُبور کند، دیگر بعدش مَعلوم است که به کُجا می‌رسد. آن ظرفیّت خَلیفه‌اللهی را نشان می‌دهد. لذا آثار آقای طباطبایی (اعلی الله مقامه الشریف) خودِ آقای طباطبایی (رضوان الله علیه) را نشان نمی‌دهد؛ یک‌چیز دیگری بوده است. علّامه یک تافته‌ی جُدابافته‌ای بوده است. خداوند به حقّ اولیاء و اَنبیاء (سلام الله علیهم اجمعین) بَرکاتی از این مجلس به روح بلند ایشان واصل بفرماید و دعای خیر و شَفاعت ایشان را هم شامل حال ما بگرداند.

یک فاتحه‌ای برای ایشان قرائت بفرمایید.

غفرالله لنا و لکم

والسلام علیکم و رحمت الله و برکاته

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمّدٍ وَ آلِ مُحمّد وَ عَجِّل فَرَجّهُم


[۱] سوره مبارکه طه، آیات ۲۵ تا ۲۸٫

[۲] سوره مبارکه ملک، آیه ۱۹٫

«أَوَلَمْ یَرَوْا إِلَى الطَّیْرِ فَوْقَهُمْ صَافَّاتٍ وَ یَقْبِضْنَ ۚ مَا یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمَٰنُ ۚ إِنَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ بَصِیرٌ».

[۳] سوره مبارکه ملک، آیات ۳ و ۴٫

«الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ طِبَاقًا ۖ مَا تَرَىٰ فِی خَلْقِ الرَّحْمَٰنِ مِنْ تَفَاوُتٍ ۖ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرَىٰ مِنْ فُطُورٍ * ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ کَرَّتَیْنِ یَنْقَلِبْ إِلَیْکَ الْبَصَرُ خَاسِئًا وَ هُوَ حَسِیرٌ».

[۴] سوره مبارکه الرحمن، آیه ۶۰٫

[۵] سوره مبارکه ملک، آیات ۲۰ و ۲۱٫

[۶] غرر الحکم: ۹۱۶۰٫

[۷] سوره مبارکه ملک، آیه ۲۲٫

[۸] سوره مبارکه یس، آیه ۹٫

[۹] نهج البلاغه، بخشی از خطبه ۱۶؛ پندهای مهم.

«…و من هذه الخطبه و فیها یقسم الناس إلى ثلاثه أصناف‏: شُغِلَ مَنِ الْجَنَّهُ وَ النَّارُ أَمَامَهُ، سَاعٍ سَرِیعٌ نَجَا، وَ طَالِبٌ بَطِی‏ءٌ رَجَا، وَ مُقَصِّرٌ فِی النَّارِ هَوَى؛ الْیَمِینُ وَ الشِّمَالُ مَضَلَّهٌ وَ الطَّرِیقُ الْوُسْطَى هِیَ الْجَادَّهُ، عَلَیْهَا بَاقِی الْکِتَابِ وَ آثَارُ النُّبُوَّهِ وَ مِنْهَا مَنْفَذُ السُّنَّهِ وَ إِلَیْهَا مَصِیرُ الْعَاقِبَهِ؛ هَلَکَ مَنِ ادَّعَى وَ خابَ مَنِ افْتَرى‏؛ مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَکَ [عِنْدَ جَهَلَهِ النَّاسِ‏]؛ وَ کَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلًا أَلَّا یَعْرِفَ قَدْرَهُ؛ لَا یَهْلِکُ عَلَى التَّقْوَى سِنْخُ أَصْلٍ وَ لَا یَظْمَأُ عَلَیْهَا زَرْعُ قَوْمٍ؛ فَاسْتَتِرُوا فِی بُیُوتِکُمْ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ وَ التَّوْبَهُ مِنْ وَرَائِکُمْ؛ وَ لَا یَحْمَدْ حَامِدٌ إِلَّا رَبَّهُ وَ لَا یَلُمْ لَائِمٌ إِلَّا نَفْسَهُ‏.».

[۱۰] سوره مبارکه ملک، آیه ۲۳٫

[۱۱] سوره مبارکه مؤمنون، آیات ۱۲ الی ۱۴٫

«وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنْ سُلَالَهٍ مِنْ طِینٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَهً فِی قَرَارٍ مَکِینٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَهَ عِظَامًا فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْمًا ثُمَّ أَنْشَأْنَاهُ خَلْقًا آخَرَ ۚ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ».

[۱۲] سوره مبارکه یس، آیه ۸۲٫

[۱۳] سوره مبارکه مؤمنون، آیه ۱۴٫

[۱۴] المیزان فی تفسیر القرآن، العلامه الطباطبائی، جلد ۱۹، صفحه ۳۶۳٫

«…ولیس المراد بإنشائه مجرد خلقه کیفما کان بل خلقه وإحداثه من دون سابقه فی مادته کما أشار إلیه فی قوله یصف خلقه طورا بعد طور : « وَلَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَهٍ مِنْ طِینٍ ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَهً فِی قَرارٍ مَکِینٍ ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَهَ عَلَقَهً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَهَ مُضْغَهً ـ إلى أن قال ـ ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ » المؤمنون : ١۴ ، فصیروره المضغه إنسانا سمیعا بصیرا متفکرا بترکیب النفس الإنسانیه علیها خلق آخر لا یسانخ أنواع الخلقه المادیه الوارده على ماده الإنسان من أخذها من الأرض ثم جعلها نطفه ثم علقه ثم مضغه فإنما هی أطوار مادیه متعاقبه بخلاف صیرورتها إنسانا ذا شعور فلا سابقه لها تماثلها أو تشابهها فهو الإنشاء…».

[۱۵] آشنایی با علوم اسلامی ۱، مرتضی مطهری، جلد ۱، صفحه ۲۸٫

[۱۶] سوره مبارکه ملک، آیه ۲۴٫

«قُلْ هُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ إِلَیْهِ تُحْشَرُونَ».

[۱۷] همان.

[۱۸] سوره مبارکه الرحمن، آیه ۲۶٫

[۱۹] المیزان فی تفسیر القرآن، العلامه الطباطبائی، جلد ۱۹، صفحه ۳۶۴٫

[۲۰] همان.

[۲۱] سوره مبارکه ملک، آیه ۲۵٫

[۲۲] سوره مبارکه مائده، آیه ۱۰۱٫

«یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَسْأَلُوا عَنْ أَشْیَاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ وَ إِنْ تَسْأَلُوا عَنْهَا حِینَ یُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْهَا ۗ وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِیمٌ».

[۲۳] سوره مبارکه ملک، آیه ۲۶٫